۱۷ ساله است که برادرش امام رضا (ع) به اجبار از مدینه به مرو برده میشود و مأموران با عنوان ولایتعهدی او را به پایتخت خود احضار میکند، در این هنگام سال ۲۰۰ هجری است، وداع دردمندانه و پرسوزی که حضرت رضا (ع) هنگام ترک مدینه به سوی مرو انجام میدهد، همه را به گریه میاندازد، همه میدانند که حضرت را پس از این سفر بیبازگشت نخواهند دید.
از این رو یک سال نمیگذرد که حضرت معصومه (س) همراه تعدادی از برادران خویش به شوق دیدار برادرش عزم سفر میکند و به قصد خراسان به راه میافتد، اما دست تقدیر تدبیر دیگری اندیشیده است به ساوه که میرسد، بیمار میشود، در برخی نقلها آمده است که میان همراهان آن حضرت و مأموران حکومتی که مخالف اهل بیت (ع) بودند، درگیری میشود و بعضی از همراهان کشته میشوند.
در ساوه میپرسند که فاصله تا قم چقدر است که میگویند: ۱۰ فرسخ، میخواهد که او را به قم برسانند، چرا که شیعیان قم هواداران اهل بیت (ع) هستند و اشعریان به این خاندان احترام میگذارند و او از پدرش موسی بن جعفر (ع) شنیده است که قم مرکز شیعیان ما است.
وقتی به قم میرسد عدهای از بزرگان و چهرههای معتبر قمی به استقبال او میشتابند، موسی بن خزرج اشعری در پیشاپیش استقبالکنندگان است، پیشمیرود و زمام ناقه دختر موسی بن جعفر (ع) را میگیرد و او را به طرف خانه خود میبرد، موسی بن خزرج افتخار آن را دارد که تنها ۱۷ روز از دختر امام پذیرایی کند.
حال این بانو وخیمتر میشود و در روز ۱۰ ربیعالثانی ۲۰۱ هجری چشم از جهان بسته به خانه ابدی آخرت کوچ میکند، به دستور موسی بن خزرج او را غسل میدهند و کفن میکنند و برای خاکسپاری به قطعه زمینی بابلان که متعلق به موسی است، منتقل میکنند.
سردابی را حفر کردهاند که پیکر این بیبی را در آنجا دفن کنند، بر سر اینکه چه کسی بدن مطهر حضرت معصومه را برداشته و وارد قبر کند، میان خاندان و بستگان موسی بن خزرج اختلاف میشود، در نهایت تصمیم میگیرند که خادم پیر و با ایمان و صالحی که دارند، بدن او را در قبر بگذارند، ولی در همین لحظه چشمشان به دو تک سوار نقابداری میخورد که سوی ریگزار به شتاب میآیند، چون آن دو سواره به جنازه نزدیک میشوند، فرود آمده بر او نماز میخوانند و وارد سرداب شده و جنازه را وارد آنجا میکنند و به خاک میسپارند، سپس بیرون میآیند و بیآنکه حتی یک کلمه با کسی سخن بگویند میروند و کسی نمیشناسد که این دو سوار ناشناس کیستند؟
حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) در سال 232 هجرى قمرى در روز هشتم ماه ربيع الثانى در شهر مدينه به دنيا آمد، پدر آن حضرت امام بزرگوار حضرت هادى، ومادرش خانمى به نام حديثه بود. نام ايشان حسن، وكنيه آن بزرگوار ابو محمّد واز القاب ايشان زكى و عسكرى است.
آنچه از صفات بزرگ وفضائل كه لازمه امامت است در آن حضرت جمع بود، يعنى: در علم، وزهد، كامل بودن در عقل وخرد، عصمت، شجاعت، كرم وبزرگوارى از تمام مردم زمان خود برتر بود، وعلاوه بر نصوص كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) وامامان گذشته در باره امامت آن حضرت وارد شده بود، حضرت امام هادى (عليه السلام) يعنى پدر بزرگوارشان نيز تصريح به امامت آن جناب فرمودند، ودر روايتى كه مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله) در كتاب گرانقدر ارشاد نقل كرده است، حضرت امام هادى (عليه السلام) چهار ماه قبل از شهادت امام عسكرى (عليه السلام) را وصىّ خود قرارداد، وبه امامت آن حضرت تصريح كرده وگروهى از دوستان و شيعيان را بر اين امر گواه گرفت.
آن حضرت در ميان مردم وبزرگان وحتّى افراد مخالف از احترام خاصى برخوردار بود، به حدّى كه حتى ناخواسته آن حضرت را احترام مى كردند.
بعض از كلمات حكمت آميز حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) ذكر ميكنيم.
1 ـ فرمود جدال مكن ميرود خوبى و حسن تو و مزاح مكن كه جرئت مى كنند ودلير مى شوند بر تو.
2 ـ وفرمود از تو اضح است آنكه سلام كنى بر هر كس كه ميگذرى بر او، وآنكه بنشينى در جائى كه پست تر است از مكان شريف مجلس
3 ـ وفرمود پارساترين مردم كسى است كه توقف كند نزد شبهه، وعابدترين مردم كسى است كه بپا دارد فرائض را، وزاهدترين مردم كسى است كه ترك كند حرام را، واز همه مردم كوشش ومشقّتش بيشتر است كسى كه ترك كند گناهان را.
4 ـ وفرمود مشغول نسازد تورا روزى كه خدا ضامن آن شده از عملى كه بر تو فرض است.
5 ـ وفرمود از ادب دور است ظاهر كردن خوشحالى نزد شخص غمناك.
6 ـ وفرمود: همانا از براى جود وبخشش اندازه ومقدارى است پس هر گاه زياد شده از آنمقدار پس آن اسراف است.
براى خرم واحتياط مقدارى است پس يرگاه زياد شد از آنمقدار پس آن جبن وترس است.
واز براى اقتصاد وميانه روى مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن پس آن بخل است.
واز براى شجاعت مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن تهوّر وبى أدبى است.
وكافى است تورا از براى ادب كردن نفست اجتناب كردنت از چيز يكه مكروه وناپسند بيشمارى از غير خودت.
محمّد وارث پیغمبران است
که او سلطانِ شهرِ دلبران است
به حق فرمود حق لایزالی
محمّد علت خلقِ جهان است . . .
میلاد خاتم پیامبران بر شما مبارک
ای چراغ دانشت گیتی فروز
تا قیامت پیشتاز علم روز
آفرینش را کتاب ناطقی
اهل بینش را امامِ صادقی
میلاد امام جعفرصادق علیه السلام مبارک . . .
ازدواج حضرت محمد(ص) با حضرت خدیجه(س) به دلیل ایمان و فداکاری آن بانوی بزرگوار و آینده دین اسلام بود که بهترین ثمره این پیوند وجود اطهر صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) و بقای نسل آن حضرت از این طریق بود.
دهم ربیع الاول مصادف با سالروز ازدواج رسول خدا حضرت محمدبن عبدالله(ص) و حضرت خدیجه(س) است. درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربرکت پیامبر میگذشت که با بانوی چهل سالهای به نام «خدیجه» که برترین بانوی روزگار خویش بود، پیمان زندگی مشترک را امضاء کرد و فصل جدیدی در زندگیاش آغاز شد.
در این گزارش با مروری کوتاه به جریان ازدواج آن دو بزرگوار که "پدر و مادر امت اسلامی" هستند سعی میکنیم بیشتر به ویژگیهای این پیوند مقدس اشاره کنیم که میتواند برای جوانان جامعه امروز در انتخاب درست همسفران و همسران خود و ملاک قراردادن آنچه که زندگی را لذت بخش و سعادتمند قرار میدهد کمک و راهنمایی کند.
نگاهی به پیوند محمد امین و خدیجه کبری
ازدواج پیامبر با «خدیجه» شباهتی به ازدواجهای شناخته شده نداشت، بلکه در نوع خود بی نظیر و دارای ویژگیهایی بود، چراکه این پیوند مبارک و مقدس نه ثمره زودگذر و دوستی بی پایه و اساس بود و نه برخاسته از انگیزههای مادی یا دیگر امور و اغراض و اهداف رایج که در ازدواج چهرههای مشهور و سرشناس دنیا وجود دارد. و نیز هدفهای ی نیز در امضاء و تشکیل این زندگی مشترک و ساختار آن، نقشی نداشت.
همه چیز از آن سفر اقتصادی شروع شد که حضرت محمد(ص) همسفر کاروان تجاری خدیجه(س) شد هرچند فاصله زیادی میان سطح زندگی پیامبر و ثروتمندترین بانوی عرب بود، اما آن بانوی خردمند شنیده بود و خوب میدانست که آینده درخشان و بسیار امیدبخشی در انتظار پیامبر است. بر این اساس بود که بانوی پرشرافت حجاز، برنامه پیوند با پیامبر را تهیه کرد و خود با قداست و هوشمندی ویژهاش سخن را در مورد آن مطلب با پیامبر آغاز کرد و از آن حضرت تقاضا نمود که گام به پیش نهد و از راه پدرش «خویلد» یا عمویش از او خواستگاری نماید، اما پیامبر با وجود پیشگامی بهترین و ثروتمندترین بانوی جهان عرب برای پیوند با او، بهتر میدید که با بانویی که از نظر اقتصادی و مادی با او هماهنگ باشد زندگی مشترک را آغاز کند و به همین دلیل هم از «خدیجه» پوزش خواست و به او پاسخ مثبت نداد.
اما از آنجایی که «خدیجه» بانویی خردمند، دوراندیش، آگاه و بافضیلت بود در برابر دلیل پاسخ منفی پیامبر به ازدواج با او گفت: «آیا کسی که تصمیم گرفته است خویشتن را به پیامبر ببخشد و جان ناقابل را فدای او کند، برای او مشکل است که ثروت و دارایی خویش را نیز بر او ببخشد و هر آنچه دارد همه را نثار قدم دوست کند؟»
و با این دیدگاه بود که از پیامبر تقاضا نمود تا عموهای خویش را به خانه پدرش "خویلد" گسیل دارد و بطور رسمی از او خواستگاری کند.
عموهای پیامبر پس از شنیدن این خبر شادی بخش که در نوع خود بی نظیر بود، شگفت زده شدند و عمههای آن حضرت نیز با شنیدن خبر این پیشنهاد از سوی بانوی حجاز، در بهت و حیرت فرورفتند، چرا که براستی هم، رخداد شگرفی بود!! آنها به اقامتگاه بانوی حجاز شتافتند و او را از پدرش «خویلد» یا عمویش، برای پیامبر خواستگاری کردند. وقتی موضوع مهریه پیش آمد که باید مهریهای درخور مقام و موقعیت بانوی بزرگ حجاز از سوی پیامبر تقدیم گردد. در این لحظات بود که دگرباره بانوی حجاز به کار جالب و شگرفی دست زد و با هدیه نمودن چهار هزار دینار به پیامبر، از آن گرانمایه جهان هستی تقاضا کرد که آن را به عنوان مهریه به پدرش «خویلد» بپردازد، گرچه در یک روایت آمده است که جناب «ابوطالب» مهریه را با سرفرازی و شادمانی از اموال خویش تقدیم داشت و پیمان زندگی مشترک به امضاء رسید.
این پیوند مبارک به بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر به تقاضای «خدیجه» به اقامتگاه او گام نهاد. از آن لحظات بیادماندنی بود که دیگر «خدیجه» همواره احساس مینمود که نیکبختی در کاملترین شکل ممکن به او روی آورده و خورشید خوشبختیاش طلوع نموده است، چرا که او به بزرگترین آرزوی خویش یعنی ازدواج با پیامبر رسیده بود.
بانوی بزرگ حجاز در این زندگی مشترک پسرانی بدنیا آورد که همگی آنان در کودکی از دنیا رفتند و دخترانی به نامهای «زینب» و «ام کلثوم» و «رقیه» و «فاطمه» به او و پیامبر ارزانی شد که کوچکترین، اما برترین و پرشکوهترین آنان فاطمه (س) بود.
نهم ربیع الاول، نه تنها نخستین روز امامت امام عصر علیه السلام است، بلكه آغاز دوره ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه نیز به شمار می آید. در سال روز نهم ربیع الاول كه یادمان آغاز امامت ولی عصر علیه السلام است.
تصمیم گرفتیم در چند سطر كوتاه به رخ دادهایی كه پس از شهادت امام حسن عسكری علیه السلام در سامرا روی داد، اشاره كنیم.
* * *
روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام حسن عسكری علیه السلام پس از این كه نماز صبح را خواندند، بر اثر زهری كه هشت روز قبل معتمد به ایشان خورانده بود، به شهادت رسید. این حادثه در شرایطی روی داد كه امام یازدهم افزون بر این كه مانند پدران خود زمینه را برای غیبت آماده كرده بود، شب پیش از شهادتشان، دور از چشم مأموران خلیفه، نامه های بسیاری به شهرهای شیعه نشین فرستادند. خبر شهادت امام در سراسر شهر سامرا پیچید و مردم به احترام او عزاداری كردند. به گفته مورخان، در روز شهادت امام علیه السلام، سامرا به صحرای قیامت تبدیل شده بود.
بر اساس گفته شیخ صدوق، خود امام زمان علیه السلام با كنار زدن عمویش جعفر كه قصد نمازگزاردن داشت، بر بدن پدر بزرگوارش نماز خواند.
حكومت عباسی از مدت ها پیش بر اساس سخن رسول الله صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام مبنی بر این كه مهدی فرزند امام حسن عسكری علیه السلام است، امام یازدهم را زیر نظر داشت و مراقب بود تا فرزندی از ایشان نماند، ولی امام یازدهم با پنهان نگه داشتن خبر ولادت فرزندش این نقشه را باطل كرده بود. پس از شهادت امام علیه السلام كم كم خبر فرزندی به نام مهدی علیه السلام پخش شد و تلاش چند باره خلیفه عباسی برای یافتن امام مهدی علیه السلام به نتیجه نرسید.
عثمان بن سعید، نائب اول امام علیه السلام بود و با آغاز غیبت ولی عصر علیه السلام نامه های حضرت را به شیعیان می رساند. از همین زمان بود كه شیعیان برای نخستین بار طعم غیبت را چشیدند. آغاز غیبت صغرا مصادف با آغاز امامت حضرت مهدی علیه السلام بود تا مردم آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناك غیبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان كه به اشتباه خود پی میبرند و به وظایف خود در برابر امامان آگاه میشوند، همچنان دیندار بمانند.
در دوران غیبت صغرا چهار نایب خاص،امر وساطت میان امام علیه السلام و شیعیان را به عهده داشته و چنانكه خواهیم دید، همه آنها معروف و سرشناس بودهاند. آنان احكام دین را از وجود اقدس امام زمان علیه السلام گرفته و در اختیار شیعیان میگذاشتند. سؤالات [كتبی و شفاهی] ایشان را به حضور امام زمان علیه السلام برده و سپس پاسخ را به شیعیان میرسانیدند و همچنین، وجوه شرعی شیعیان را با وكالتی، كه از امام داشتند، میگرفتند [و به حضرت تحویل میدادند یا با اجازة ایشان مصرف میكردند] آنان جمعی بودند كه امام حسن عسكری علیه السلام در زمان حیات خود عدالتشان را تأیید فرمود و همه را به عنوان امین امام زمان علیه السلام معرفی كرد و بعد از خود، ناظر املاك و متصدی كارهای خویش گردانید، و آنها را با نام و نسب به مردم معرفی نمود.
اینها، همه دارای عقل، امانت، وثاقت، دِرایت، فهم و عظمت بودند.
پاسخ چند سوال امامت كودك
مسأله خلافت و امامت در اسلام، تنها بر اساس لیاقت و شایستگی افراد بوده و سن و سال هیچ تأثیری نداشته است. پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله در سال سوم هجرت بعد از دعوت خویشان خود به اسلام، علی علیهالسلام را كه نوجوانی پیش نبود به خلافت و وصایت منصوب كرد و به قوم خود دستور داد كه از او اطاعت كنند. همچنین در واقعه مباهله با نصارای نجران، آن حضرت امام حسن و امام حسین علیهالسلام را در حالی كه كودك بودند به همراه خویش برد. شیخ مفید در اینباره مینویسد: پیامبر همراه حسنین در حالی كه طفل بودند با نصارا مباهله كرد. بعد از آن، این امر هیچگاه سابقه نداشت. این وقایع و شواهد بسیار دیگر تاریخی، دلایلی است كه امامت حضرت ولی عصر علیه السلام را در سن كودكی تأیید میكند.
جان جهان فدایی ات،فخر بشر گداییت
هستیم همه یا سیدی،سائل سامراییت
به عشق سامرای تو،دلم شده هواییت
هستیم همه یا سیدی،گدای سامراییت
شهادت امام حسن عسکری تسلیت باد
معتمد در ربیع الاول سال 260 هجری قمری بوسیله یکی از نزدیکانش امام حسن عسکری(ع) را با زهر مسموم نمود. امام در اثر آن ، چند روز در بستر بیماری قرار گرفتند و در این ایام معتمد پیوسته پزشکان درباری را بر بالین امام می فرستاد تا مردم گمان کنند که حضرت از بیماری طبیعی رنج می برد.از طرفی ضمن مداوای حضرت و کسب وجهه عمومی اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکی در رابطه با جانشینی و امامت پس از امام حسن(ع) دیدند آن را گزارش کنند. امام پس از مدت کوتاهی بیماری شدید، در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری هنگام نماز صبح به شهادت میرسد .ایشان در بیست و هشت سالگی از دنیا رفتند و دوره امامتشان فقط شش سال طول کشید. بنابر تواریخ، تمام این مدت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادی نداشتند.
ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و ناله، اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان عفلت به برکت اشک های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.
ماه "ربیع الاول" همانگونه که از اسم آن پیداست بهار ماه ها می باشد؛ به جهت اینکه آثار رحمت خداوند در آن هویداست. در این ماه ذخایر برکات خداوند و نورهای زیبایی او بر زمین فرود آمده است. زیرا میلاد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و می توان ادعا کرد از اول آفرینش زمین رحمتی مانند آن به خود ندیده است. چرا که او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیکترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد او می باشد، این روز نیز برتر از سایر روزهاست. و گویا روزی است که کاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها، برترین برکتها، زیباترین نورها و مخفی ترین اسرار در آن پی ریزی شده است.
پس بر انسان مسلمان که برتری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش می باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما "آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".
رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسيله زهر در شهر طوس در روایاتی از پیامبر یا ائمه اطهار علیهم السلام سال ها پيش از آن حضرت پیش بینی شده بود. به عنوان نمونه شیخ صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیهالسلام فرمود:
سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی اِلا فَمَن زارَةٌ فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَهٌ ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر و لو کانَت مثل عَدَدِ النُّجومِ و قطر الامطار وَ وَرَقِ الاشجار.
به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته میشود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را میآمرزد و لو این که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد.
و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز مینویسد:
از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که میفرمود:
ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّمٌ مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَةٌ کَمَن زارَ رَسُول الله؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل میرسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون میشود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است.
همچنین دسته ای از روایات از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که در آنها از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که میفرمود: به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید میشود. عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل میرساند؟
فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر میکشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن میکنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر مینویسد و در زمره ما محشور میگردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده میشود.
شیخ مفید در کتاب ارشاد دو روایت مختلف در مورد نحوه شهادت ان حضرت به دست مامون به شرح زیر نقل می کند:
روزي آن حضرت با مامون طعامي خوردند و حضرت از آن طعام بيمار شد و مامون نيز خود را به تمارض زد. سپس مفيد در تفصيل اين جريان غم انگيز آورده است كه: محمد بن علي بن حمزه از منصور بن بشير از عبدالله بن بشير روايت كرده كه گفت: مامون به من دستور داد ناخنهاي خود را بلند كنم و اين كار را براي خود عادي نمايم و براي كسي درازي ناخن خود را نشان ندهم، من نيز چنان كردم، سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه به تمر هندي بود و به من گفت: اين را به دو دست خود بمال، و من چنان كردم سپس برخاسته و مرا به حال خود گذارد و پيش حضرت رضا عليه السلام رفته، گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: اميد بهبودي دارم. مامون گفت: من نيز بحمدالله امروز بهترم و كسي از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمدهاند؟ حضرت فرمود: نه. مامون خشمناك شد و به غلامان فرياد زد كه چرا به آن حضرت رسيدگي نكردهاند. سپس گفت: هم اكنون آب انار بگير و بخور كه براي رفع اين بيماري چارهاي جز خوردن آن نيست. برادر عبدالله بن بشير گويد: پس به من گفت: انار براي ما بياور، و من اناري چند حاضر كردم، مامون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم مامون آب آن را با دست خود به امام رضا عليه السلام خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بيشتر زنده نماند كه از دنيا رفت. مرحوم مفيد در ادامه گزارش خود از اباصلت هروي روايت كرده كه گفت: پس از آن كه مامون (در آن روز) از نزد آن حضرت بيرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود: اي اباصلت اينان كار خود را كردند و زبانش به ذكر خدا گويا بود.
شیخ مفيد در روايت ديگر از محمد بن جهم نقل می نماید كه گفت: حضرت رضا عليه السلام انگور را زياد دوست ميداشت، پس قدري انگور براي آن حضرت تهيه كردند، و در دانههاي آن چند روز سوزنهاي زهرآلود زدند، سپس آن سوزنها را كشيده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بيماري كه پيش از اين گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود ميل فرمود و سبب شهادتش گرديد.
درباره این سایت